«آری غرور وخودخواهی ترابدنام خواهد کرد»

«آری غرور وخودخواهی ترابدنام خواهد کرد»

باچندنفر بالای تپه ای ایستاده ایم.

آنهاباهم تصمیم گرفتند.

هل ام دادند،من پرت شدم.

نفسم بندآمده است،می ترسم.فریاد می زنم،مثل اینکه صدادردرونم حبس شده است.دست وپا می زنم بالاخره پرواز می کنم وبه آرامی روی ماسه ها می نشینم.امادلم آشوب است.بوی مردار می آید.

روی پای خود ایستاده ام.خیس عرق وچشمان پر ازاشک،امابغض گلویم رامی فشارد،انگارتصمیم دارد خفه ام کند.

ازخواب پریدم.خیس عرق شده ام، اما دلهره مرا می کشت.برخودمی پیچم ؛خوابم نمی برد،آنقدر برخود لولیدم نمی دانم کی خوابم برد.صدای زنگ گوشیم بیدارم کرد.

یادم آمد باید بروم.

آره باید بروم.

آخه می ترسم شبیه پیرمرد راهدارخسته ای باشم که بااحسنت های آلوده به تزویر خوابم ببرد،ویاهمچون حیله های برادران یوسف به چاه بروم تااینکه  قافله رابزنند.

صدای فریاد مردم  می آید،آنهایی که آنجا جمعند ازخواب بیدارت می کنند،تاتوراباخودهمراه کنند.هرچقدر هم ترسو باشی جرات همراهی بااقیانوس رابخود می دهی چون تورابه بیکران وصل می کنند.دیگر ازهمسایگی برکه خسته شده ای بایدبه دریاواقیانوس به پیوندی به بی نهایت؛ تا بزرگ شوی .

باید باآدم کوتوله هاخداحافظی کرد.

  آدم کوتوله های که ادعای بزرگی می کنند؛ولی بزرگ نیستند .توهم دارند ،وقتی باآنها درسختیها گرفتارمی شوی جاخالی می کنندوخودونفس شان رانجات می دهند.تلاش می کنندهمه چیزرا سریکی بشکنند؛تهمت بزنندووانمود کنندخیلی می فهمند.

آه

تازه خوابم تعبیرشد.

صدای منم منم فضاراپرکرده است.آری: نیازی به هیچ رزومه ای نیست،چون پیاله ماپر شده است .فقط یک رزومه مانده مخالفت با...را اگر داشته باشیم .

آنموقع تاریخ برای ماخواهدنوشت اواین چنین بود...آری امابه چه قیمت ،موج سواری؟کجا؟ چگونه؟باچه اطلاعات وفهمی  ؟عجب توهمی!

عقده گشایی ،چندشخصیتی ،بی انصافی ،رفتارفاشیستی معنی دموکراسی نیست.

چشمانم رابستم وگوشم راگرفتم .نبینم ونشنوم،.اما  ماخیلی خودخواه ودیکتاتوریم،الکی ادعای دموکراسی وحریت می کنیم وصحبت از شان  انسانی...

نمی خواستم بنویسم ، چون باور نمی کردم،مانیزچنین باشیم.

می دانی چرا؟این چنینیم،چون جایگاه خویش را گم کرده ایم.اصلاگم شده ایم ،وای برمابازادعای کذایی!یادمان باشد باحرفهای دیگران دلمان راسیاه نکنیم.

حتی میدانستم دستان سفیدهم آلوده است ،متاسفانه بازسیاهی برسفیدی هجوم برده واورا تصاحب کرد .باخوشحالی رفت ،جشن پیروزی گرفت.

بوی ماهیهای مرده می آید،وقتی موج دریا به ساحل می زندبوی گندیده به مشام میرسد.وقتی بادبرعکس می وزد ؛بوی تعفن آدمهارا به دریا می برد.دریا آشوب می شودوموج میزند.میترسم مارابه خودراه ندهد.تابه اقیانوس به پیوندیم.

شان آدمی رارعایت نمی کنیم.کجامی رویم  .بگو مگراوازمانیست؟باآن یکی چه تفاوتی دارد؟اصلاچرا؟به خودمان اجازه می دهیم دیگری را حذف کنیم ،مگرمن وتوکی هستیم ؟

چرا؟اوبه خود اجازه می دهدپای برشرافت انسانی این یکی بگذاردولگدکوبش کند.این نهایت خودخواهی ومنم منم نیست.

حتی شجاعت معذرت خواهی هم نداری ،وقتی یکی دیگرمعذرت خواهی می کند.چرا؟نمی توانی گذشت کنی؟غیرازاین است که توکوچکترازآن هستی که نشان می دهی.«آری غرور وخودخواهی ترابدنام خواهد کرد»

به دلایلی فضا باعث شد،گناهی رابرجانم تحمیل کنم.چله نشینی خواهم کرد،تاروحم راپاک کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
شیخ جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ

من خود دراین بیابان رها شده ام
ودیگر هیچ راهی برای برگشت ندارم
به هر سوی مینگم تاریکی است
د اوین میسر ناگهان به پایین دره سقوط می کنم

شیخ جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام استاد
شیخ هستم
بی زحمت
به این سات مراجعه کنید
نظرتون برای کاها بدین
http://www.negarkhaneh.ir/Profile.aspx?profile=exir63

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد